آنه شرلی با موهای قرمز

من انه شرلی دل نوشته هایم را به دست بادسپردم....

سلام سلام به همه ادمای این دنیا.ممنون که به وبم سر زدید.متشکرم من تو این وب دست نوشته های خودم و متن های احساسی زیبا میذارم.خاطرات تلخ زندگی هر ادمی.خاطرات شیرین.....................

به وبم سر بزنید و اگه دوست داشتید منو با نام آنه شرلی با موهای ققرمز لینک کنید.

برای این اسم وبمو گذاشتم انه شرلی با موهای قرمز چون مانند آنه شرلی حرفای زیادی دارم.رویای های زیادی دارم که امیدوارم رنگ تحقق بگیره.....................

نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1398برچسب:آنه شرلی با موهای قرمز,متن های احساسی,شعر,متن های زیبا,دست نوشته,ساعت 17:29 توسط انه شرلی| |

آنه! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت  

وقتی روشنی چشم هایت، در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود

با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات

از تنهایی معصومانه دست هایت

آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت

و در گیر و دار ملال آور دوران زندگی ات

حقیقت زلالی دریاچه آب های نقره ای نهفته بود؟

آنه! اکنون آمده ام تا دست هایت را

به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری

در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی

و اینک آنه!

شکفتن و سبز شدن در انتظار توست

در انتظار توست

منبع:http://anne-shirley.persianblog.ir/

نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت 20:50 توسط انه شرلی| |

سلام امروز با یه سری عکس براتون اومدم.این عکس های زیبارو ببنید.و بگید احساساتون چیه؟لطفا عکسهارو کپی نکنید.این عکس ها رو با زحمت پیداکردم و فقط برا این پستمه.

انه شرلی با موهای قرمز-احساس

انه شرلی با موهای قرمز=احساس2-www.redhair-fairytale.loxblog.com

انه شرلی با موهای قرمز-احساس-www.redhair-fairytale.loxblog.com


خاطرات خیلی عجیبند

گاهی اوقات می خندیم

به روزهای که گریه می کردیم

گاهی گریه می کنیم

به یاد روزهایی که می خندیدیم......!

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:,ساعت 22:51 توسط انه شرلی| |

وقتی هستی

معنی زندگی را شاید کودکان گل فروش سرچهارراه ها درک کنند

و وقتی نیستی ...

پیرمرد سیگار فروش کنارِ خیابان

من هم بینِ گل و سیگار ... تنها ... مانده‌ام

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:,ساعت 22:46 توسط انه شرلی| |

نـهایی . . .

صــدای آکـاردئـونی ست . . .

کـه هـیـچ وقـت نمی فـهممـ

ـاز کــجای خیـابـان می آید . . .

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:,ساعت 22:44 توسط انه شرلی| |

فـصـل امـتـحـانات ...

مــن جـز مـرور رنگ چشـــمــانت ...

و خـط کشـیــدن زیــر دلتنگــی هــایم ...

هــیــچ درســـی نـدارم...

 

 

 

هر چه بیشتر میخواهمت دورتر میشوی،

بر گرد قول میدهم دیگر دوستت نداشته باشم!!!

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:ღناگفتها,,,عاشقانه♥,عاشقانه ها,متنهای عاشقانه,ساعت 22:35 توسط انه شرلی| |

 

نجا که درخت بید به آب می‌رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند، آن‌ها توی چشم‌های ریز هم نگاه کردند و عاشق هم شدند؛ کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم.


 

بچه قورباغه گفت: من عاشق سرتا پای تو هستم.
کرم گفت: من هم عاشق سرتا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی‌کنی.
بچه قورباغه گفت: قول می‌دهم.


 



 


 

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند؛ او تغییر کرد، درست مثل هوا که تغییر می‌کند.
دفعه‌ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.


 

کرم گفت: تو زیر قولت زدی!
بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش دست خودم نبود؛ من این پا‌ها را نمی‌خواهم! من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می‌خواهم.
کرم گفت: من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می‌خواهم؛ قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.
بچه قورباغه گفت: قول می دهم.


 

ولی مثل عوض شدن فصل‌ها، دفعه‌ی بعد که آن‌ها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود.. دو تا دست درآورده بود.


 

کرم گریه کرد : این دفعه‌ی دوم است که زیر قولت زدی.
بچه قورباغه التماس کرد: من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست‌ها را نمی‌خواهم.
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می‌خواهم.
کرم گفت: و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را.. این دفعه‌ی آخر است که می‌بخشمت.


 

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد، درست مثل دنیا که تغییر می‌کند.
دفعه‌ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، او دم نداشت.


 

کرم گفت: تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.
بچه قورباغه گفت: ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.
کرم گفت: آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.


 

کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد. یک شب گرم و مهتابی، کرم از خواب بیدار شد..
آسمان عوض شده بود، درخت ها عوض شده بودند، همه چیز عوض شده بود؛ اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.
بااین که بچه قورباغه زیر قولش زده بود؛ اما او تصمیم گرفت ببخشدش. بال هایشرا خشک کرد.. بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.
آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.


 

پروانه گفت: بخشید شما مروارید..
ولی قبل از اینکه بتواند بگوید «سیاه و درخشانم را ندیدید؟» قورباغه بالا جهید و او را بلعید و درسته قورتش داد.


 

و حالا قورباغه آنجا منتظر است.. با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می‌کند و نمی داند که کجا رفته!
 

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:عشق رنگین کمان و مروارید,عشق,دست نوشته,دست نوشته های احساسی,متن های عاشقانه,داستنا غمناک,ساعت 22:31 توسط انه شرلی| |

 

دلم گرفته است

به کدامین دلیل مبهم؟
دل تنگی همیشه ماندنی است
من می مانم و دل من
من می مانم و یاد دل تو
می دانم می دانم رفتنت را
به کدامین گناه تکرار می شود
حلقه ی بی قراری نیاز عشق تنهایی
راه فرار چیست؟
ماندنی کیست؟ چیست؟
شک و تردید پایانی ندارد
خستگی ها ارامی ندارد
همه و همه و همه به خود می نگرند
گم شده ام در پس لبخند همیشگی ام
مهربانی لکه ایست خشک شده
امنیت گم شده خود را در کدامین تقدس بجویم؟
انتها کجاست؟ سر اغاز کجاست؟
از سردرگمی خسته ام
جواب کجاست؟
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:,ساعت 23:1 توسط انه شرلی| |

به قـــولِ والت ویتمن
زندگی به من آموخت؛
بودن با کسانی که دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است.
به قـــولِ مارک تواین
آنجا که آزادی نیست، اگر رای دادن چیزی را تغییر می داد،
اجازه نمی دادند که رای بدهید!
به قـــولِ برتراند راسل
مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند،

نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:,ساعت 22:54 توسط انه شرلی| |


Power By: LoxBlog.Com